جدول جو
جدول جو

معنی یخ خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

یخ خوردن(شُ دَ)
سردمهری کردن و افسرده دلی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غم خوردن
تصویر غم خوردن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، برای مثال هر آن کس که فرزند را غم نخورد / دگر کس غمش خورد و بدنام کرد (سعدی۱ - ۱۶۵)، غمی کز پیش شادمانی بری / به از شادیی کز پسش غم خوری (سعدی - ۱۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خم خوردن
تصویر خم خوردن
خم شدن، کج شدن، تا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لت خوردن
تصویر لت خوردن
لطمه خوردن، سیلی خوردن، تپانچه خوردن، برای مثال در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱ - ۱۶۶)، زیان دیدن و شکست خوردن در کسب و کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ خوردن
تصویر پیچ خوردن
پیچیدن، پیچ و تاب پیدا کردن، خمیدگی پیدا کردن، پیچیدگی پیدا کردن، پیچیدن و جا به جا شدن رگ یا پی یا استخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا خوردن
تصویر جا خوردن
تکان خوردن و حیرت کردن از دیدن چیزی عجیب یا پیشامد ناگهانی یا شنیدن خبری حیرت انگیز، یکه خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جر خوردن
تصویر جر خوردن
پاره شدن پارچه یا کاغذ، شکاف برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم خوردن
تصویر زخم خوردن
زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن
فرهنگ فارسی عمید
پیچیدن (دست وپا روده و مانندآن) خمیدگی پیدا آمدن در چیزی، گردیدنمنحرف شدن: از سر کوچه پیچ خورد دیگر او را ندیدم، تاب برداشتن کج شدن (چوب میله آهنی و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوردن
تصویر پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لت خوردن
تصویر لت خوردن
سیلی و چک خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غل خوردن غلت خوردن غلتیدن غلطیدن غلط خوردن: ... باد گیر آنرا (سماوررا) که قل خورده کنار پاشویه حوض رفته بود یافت و باو داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فن خوردن
تصویر فن خوردن
فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
(در بازی شیر یا خط) بدور خود چرخیدن سکه ای که به وسیله ضربه انگشت شست بلبه آن بهوا پرتاب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم خوردن
تصویر غم خوردن
غصه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل خوردن
تصویر غل خوردن
غلتیدن چیزی مدور غلت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
فریب خوردن او، گول خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید خوردن
تصویر بید خوردن
سوراخ سوراخ شدن پارچه پشمی و قالی بسبب کرم بید
فرهنگ لغت هوشیار
آب نوشیدن آشامیدن آب. یا در یک آب خوردن، در یک لحظه در مدتی بسیار کوتاه. یا مثلظب خوردن، بسیار سهل خیلی آسان
فرهنگ لغت هوشیار
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خوردن
تصویر در خوردن
شایسته بودن لایق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم خوردن
تصویر دم خوردن
فریفته شدن و فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
کسب کردن بو کردن، یا بو خوردن زخم. رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: (دیروز پیاز سرخ میکردند زخم بچه بو خورده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم خوردن
تصویر زخم خوردن
مجروح شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخ زدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چین برداشتن، شکنج یافتن، شکن یافتن، چروک شدن، پست و بلندی یافتن، ناهموار شدن سطح زمین، چین خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خوردن
تصویر پیش خوردن
خوردن قبل از موعد مقرر، پیش خور کردن: امید به پیش خوردنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر خوردن
تصویر شیر خوردن
نوشیدن شیر مادر از پستان او یا نوشیدن شیر گاو و گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
لغزیدن پای در جایی لغزان سریدن: پایم در برف لیز خورد و بزمین افتادم
فرهنگ لغت هوشیار
خیلی کوچک، به این کوچکی
فرهنگ گویش مازندرانی